۱۳۹۶/۰۲/۲۵

که این کند که تو کردی، به ضعف همت و رای!

محمّدباقر قالیباف که آمده بود انتقام شکست از روحانی در سال 92 را بگیرد، انصراف داد. مثل همیشه کمپین انتخاباتی او، مجموعه مبتذلی از وصله های ناجور با مرام و سابقه او بود که در این دوره، با لجن پراکنی و سیاه نمایی مشمئزکننده هم همراه شده بود. "سردار خلبان شهردار 96درصدی"، آمده بود که به هر وسیله ای توسّل جوید تا چنگی بر چهره دولت بکشد اما آش را شور کرد و تدبیر راهبردی سران اصلاحات برای همراه کردن جهانگیری با روحانی و بازی حساب شده این دو، نهایتا باعث شد که در این لجن زاری که خودش بیش از همه موادش را فراهم کرده بود غرق شود. قالیباف در ابتدای ورود به صحنه خوش درخشیده بود و شانس بیشتری از رئیسی داشت، اما رفته رفته و خصوصا بعد از مناظره سوم، روشن شده بود که رای او افت فاحشی داشته و شانسی برای پیروزی نخواهد داشت. از طرفی شکست برای بار سوم برای او ناگوار می نمود و گویا حامیان همشهری او در انتخابات هم ترجیح دادند تا به مصاف یک دوقطبی تمام عیار بروند و تکلیف انتخابات در همین دور اول مشخص شود. برداشت من از انصراف قالیباف در ذیل رفتار کلان اصولگرایان این است که آن ها خواسته اند شوکی تبلیغاتی به فضای انتخاباتی وارد کنند تا قدری بر فراگیرشدن موج بنفش در کشور سرپوش بگذارند. احتمالاً آن ها از نتیجه انتخابات به طور کامل قطع امید نکرده اند و این ائتلاف را قدمی جهت شکست روحانی می دانند. برای این مساله نیم نگاهی هم به انتخابات سال 92 و انصراف عارف به نفع روحانی و همچنین تعدد نامزدهای اصولگرا در آن سال دارند. اما اگر قرار باشد که انتخابات به صورت "عادی" برگزار شود، این تلقی آن ها نشانه دیگری از فروپاشی محتوایی این جریان است. با توجه به سبد رای قالیباف که ترکیبی غیرتشکیلاتی دارد، قطعا تمام رای های او به سمت رئیسی گسیل نخواهد شد و شانس دومرحله ای شدن انتخابات و وارد کردن ضربه حیثیتی به روحانی هم با انصراف او از دست رفته است. هر کنارکشیدنی باعث پیروزی نمی شود و سیگنال مثبتی به جامعه نمی فرستد. ائتلاف راهبردی اصلاح طلبان با میانه روها دارای مضمون محکمی بود مبنی بر این که روندهای اداره کشور عقلانی شود و شیوه ای از تعامل و پرهیز از داغ کردن بیش از حد فضای سیاسی در مواجهه با دولت پنهان و نهادهای انتصابی داخل نظام اعمال شود. به خاطر چنین محتوایی و همچنین ضرورت واقعی تغییر فضای کشور در سال 92(نه تغییر دولت صرفا برای جابه جا کردن افراد در قوه مجریه آن هم با وعده های اقتصاد برانداز) بود که اساساً این خواسته ابتدا از طرف جامعه مطرح شد و در واقع اصلاح طلبان با هوشیاری این مطالبه را لبیک گفتند.  آن ائتلاف که با حمایت یکپارچه رهبران نمادین جریان اصلاح و اعتدال همراه بود، نتیجه هم افزایانه ای داشت که در رشد خیره کننده آرای روحانی در چند روز منتهی به انتخابات نمایان شد و یک فرد معمّم را که از ویژگی های کاریزماتیک پایینی هم برخوردار بود با اکثریت قاطع آرا روانه پاستور کرد. اما اصول گرایان در این مقطع صرفا می خواهند که روحانی را به زیر بکشند و مجادلات تند حامیان رئیسی و قالیباف در فضای مجازی نشان می داد که این دو اگرچه در این هدف[شوم] همدل اند اما سنخیتی با هم دیگر ندارند. غیر از این همانطور که گفته شد سبد آرای قالیباف یک جمعیت متکثر است که علت علاقه شان به قالیباف از خلبانی و ساختن پل های دوطبقه در تهران تا حملات گازانبری به مخالفان ولایت متفاوت است. به همین دلیل هم این ائتلاف صرفا بخشی از آرای قالیباف را با رئیسی همراه می کند و بخش دیگر اکثرشان جذب روحانی می شوند. غیر از این که شوک تبلیغاتی این حرکت هم بیشتر باعث دمیدن در دوقطبی می شود که سابقه ای جز شکست های سنگین اصولگرایان در آن نمی توان یافت. همین استرسی که برخی حامیان موج بنفش را فراگرفته، باعث خواهد شد که آن ها بر تلاش خود برای پیروزی روحانی بیفزایند و کابوس ریاست جمهوری رئیسی هم، بخشی از تحریمی ها را قانع می کند تا در روز جمعه به روحانی رای دهند. 

حضور قالیباف در این انتخابات از هر جهت بازی باخت-باخت بود. برای شخص قالیباف، تنها این انصراف باعث شد که رنج تحمل شکست دیگری را در انتخابات تحمل نکند، اگرچه که با کمک به پیروزی روحانی در دور اول، ضربه مهلک تری را جناح مطبوعش وارد کرد. حکایت "اتحاد نیروهای انقلاب" حکایت این بیت حافظ است:

که این کند که تو کردی، به ضعف همّت و رای
ز گنج خانه شده، خیمه بر خراب زده!


ذوق زدگی خبرگزاری تسنیم-وابسته به سپاه- از انصراف قالیباف

۱۳۹۶/۰۱/۱۱

قطعه ای از بهشت و نگاه توسعه ای!

حجت الاسلام علی عسگری، نماینده مردم مشهد در مجلس هفتم و معاون پارلمانی فعلی دانشگاه آزاد، در مصاحبه با خبرآنلاین (اینجا ) نکات جالب و صریحی را در مورد مرحوم آیت الله طبسی و نحوه مدیریت و ارتباطات سیاسی ایشان بیان کرده است. او در بخشی از مصاحبه به خاطره ای از مرحوم طبسی اشاره می کند که خود به تنهایی نشانگر نگرش آستان قدس در مدیریت مسائل شهری است. عسگری می گوید:
"... در همان دوره آقای امیری پور[شهردار وقت مشهد]، شهردار برای مسائل مالی خدمت آقای طبسی رفته بود. در این جلسه مهندس مفیدی، استاندار وقت و معاونانش هم حضور داشتند. آنها گفتند شهرداری درآمد ندارد و پروژه‌های مهمی دارد. آقای طبسی گفتند درست است که من یک روحانی هستم اما شما فکر می‌کنید این ساخت و سازی این که اینجا داریم چگونه است؟ خودمان تولید ثروت می‌کنیم. زیرگذر حرم را ساخته ایم، دانشگاه رضوی را تاسیس کرده ایم و چه و چه ... کار ما می‌تواند برای شما سنبل باشد. سپس مثال زدند و گفتند من اگر به جای شما بودم همین فلکه آب که در قبله حضرت قرار دارد، زیرش را خالی می کردم و همه را تجاری می‌ساختم و بالا را تا جایی که به ضریح مشرف نباشد، باز هم تجاری می‌ساختم. شما فقط از یک طرح این نوعی در کنار حرم می‌توانید همه پولی که برای طرح‌هایتان لازم است را به دست بیاورید تا نیاز به تراکم فروشی نباشد. "
در واقع عصاره فعالیت آستان قدس رضوی در طی 37 سال گذشته در مشهد در این مثال به خوبی بیان شده و آن نیز به طور خلاصه، نگاه کردن به فضای شهری به عنوان جایی برای ساخت مغازه و واحد تجاری جهت تامین هزینه های جاری یک سازمان دولتی/عمومی است. آقای طبسی تا زمانی که زنده بود، تا جایی که می توانست همین سیاست را اجرا کرد که نتیجه آن، تخریب کامل بافت قدیمی مشهد و تبدیل آن به تعداد زیادی پاساژ و مغازه بی هویت شد. بواسطه این عملیات بی سابقه تخریب، هم اکنون مرکز "پایتخت فرهنگی جهان اسلام" نه تنها از نظر ترافیک و سیمای بصری فرسنگ ها از آرمان شهر رضوی فاصله دارد، بلکه از حیث شاخص های ناهنجاری اجتماعی، جزو بدترین مناطق کشور به جهت وفور دزدی و ناامنی و ... محسوب می شود. چنین نگاهی حرم امام رضا را تبدیل به یک چهارراه ماشین رو برای کسب درآمد بیشتر می کند و البته بعد از نزدیک به 40سال، هنوز طرح توسعه حرم را تکمیل نکرده است. متاسفانه این قبیل اقدامات محدود به مرکز شهر مشهد نماند و هرجا که زمین های اوقافی وجود داشت از دستبرد و به اصطلاح "نگاهِ توسعه ای" ایشان در امان نبود. از آن جمله باغات مشهد در گوشه و کنار شهر بودند که بسیاری از آن ها تخریب شده و تبدیل به آپارتمان شدند.
بدون شک آستان قدس خدمات فراوانی هم داشته اما بایستی عملکرد 37ساله این سازمان عظیم اقتصادی/فرهنگی به بوته نقد گذاشته شود تا حداقل مدیریت جدید آن، اشتباهات گذشته را که بعضاً تاثیرات زیادی بر سرنوشت عده زیادی از مردم داشت تکرار نکند.

پی نوشت: مصاحبه علی عسگری، نکات جالب دیگری هم دارد از جمله انتقادی که به مدیریت فعلی آستان قدس می کند و این که در حال حاضر آستان قدس از تهران و توسط افرادی نظیر فرهاد رهبر اداره می شود!

۱۳۹۵/۱۲/۲۴

درسِ استراسبورگ

 فرصتی دست داد که دیروز به همراه یکی از دوستان قدیمی ام به شهر "استراسبورگ" که دقیقا آن طرف مرز آلمان و فرانسه است بروم. استراسبورگ دو ساعت بیشتر با هایدلبرگ فاصله ندارد و به همین خاطر صبح رفتیم و شب هم برگشتیم.

 آلمان و فرانسه به وسیله رود "راین" از هم جدا می شوند و مثل اروند رود که ما وعراق را از هم جدا می کند، رود راین هم همین موقعیت را برای این دو کشور اروپایی دارد. از آنجا که همیشه میان آلمان(و در گذشته امپراطوری پروس) با فرانسه نوعی رقابت و ستیز وجود داشته، این شهر هم که قدمتش به زمان امپراطوری روم باستان می رسد، همیشه محلِ اوّل بروز مناقشه بوده و مرتباً میان این دو کشور دست به دست میشده است. آخرین بار در دهه ۱۸۷۰ میلادی استراسبورگ توسط امپراطور قدرتمند آلمان تسخیر شد و تا پایان جنگ جهانی دوم جزو آلمان محسوب میشد تا نهایتاً با شکست هیتلر، فرانسه شهر را پس گرفت. با این همه بخاطر موقعیت جغرافیایی و سابقه تاریخی پیش گفته، آثار فرهنگ آلمانی در آن هویداست خصوصا در نزدیک به ۸۰ سال سیطره آلمان، بناها و تغییرات بسیار مهمی در آن رخ داده و آلمانیها تلاش بسیار کردند تا استراسبورگ نماد امپراطوری روبه گسترش "دویچ لند" تلقی شود. در دوره هیتلر و با اوج گرفتن مقاومت ها در میان ساکنین شهر، سرکوب به حدی رسید که یک کمپ کار اجباری در حومه آن احداث شد وتمام جوانان بالای ۱۶ سال(دختر وپسر) به آن فرستاده میشدند و پس از آن علی رغم میل باطنی عازم میدان جنگ جهانی. با همه این ها پس از پایان جنگ جهانی دوم، قدرت های اروپایی تصمیم گرفتند تا نظم جدیدی برقرار کنند که ذیل آن قدرت های اروپا به جای تخاصمات فرساینده و ویرانگر، رقابت های هم افزا داشته باشند. این گونه بود که آلمان و فرانسه- این دو رقیب دیرین و قدرتمندترین بازیگران اروپا- بنیان "اتحادیه اروپا" را ریختند. حال که قرار بود "صلح" جای "جنگ" بنشیند، لازم بود تا نهادهایی ایجاد شوند که زمینه "همکاری" دول سابقاً متخاصم را هموار کنند. در "راس" آن ها شکلی از یک "پارلمان اروپایی" بود که نمایندگان آن با رای مستقیم مردم اروپا انتخاب شوند و وظیفه داشته باشد تا مهم ترین تصمیمات اتحادیه تازه تاسیس را با سازوکار "دموکراتیک" اتخاذ کند. پارلمانی که نزدیک به ۴۰۰ میلیون نفر در ۲۸ کشور جهان می توانند در انتخابات ۷۵۰ عضو آن شرکت کنند و علاوه بر رای اعتماد به رئیس و اعضای کمیسیون اروپا(به مثابه قوه مجریه قاره)، حق تصویب بودجه و تمام لوایح آن را دارد و رئیس آن نماینده رسمی اتحادیه شناخته می شود. وقتی که نوبت به انتخاب محل این پارلمان رسید، این بار به جای بروکسل و لوکزامبورگ که محل اکثر سازمان های اتحادیه اروپا هستند استراسبورگ این بخت را یافت که مورد قبول اعضا قرار بگیرد تا بدین وسیله نماد جنگ های دیرینه تبدیل به سمبلی برای آشتی و اتحاد بر سر ارزش های مشترک باشد. غیر از پارلمان اروپا، برخی نهادهای دیگر وابسته به اتحادیه هم مثل دادگاه حقوق بشر و دفتر بازرس ارشد اتحادیه نیز در این شهر قرار دارند که بر اهمّیّت آن افزوده است.

این که بعد از سال ها جنگ و خونریزی می توان بنای صلح و اتحاد ریخت و بر گذشته تاریک غلبه کرد درسی است که سرگذشت این شهر می آموزد و تاکید می کند که اولا این راه دشوار و پرهزینه است ولی در عین حال ممکن و قابل وصول.

 (Petite France, Strasbourg, France (Photo by Me

۱۳۹۵/۱۲/۲۱

"مخمصه ژئوپولتیک" ایران

شرایط دشوار ژئوپولتیک ایران در منطقه

سایت تابناک ترجمه ناقصی از مقاله ای با عنوان "مخمصه ژئوپولتیک ایران و تبعات آن" به قلم خانم «شیرین طهماسب هانتر» منتشر کرده(اینجا) و در آن ضمن تحسین تحلیل او انتقادات نویسنده به سیاست خارجی ایران را وارد ندانسته است(متن انگلیسی مقاله).  خانم هانتر که استاد روابط بین الملل دانشگاه جرج تاون آمریکاست، در این مقاله با تحلیل جالبی نشان داده  که ایران هم به خاطر هویت مستقل فرهنگی خود که ترکیبی از ایرانی گرایی(شامل عناصری همچون زبان پارسی و رسومات ایرانی)  و مذهب تشیع است و هم به دلیل موقعیت خاص ژئوپولتیک خود، دچار نوعی "مخمصه" شده است. از یک طرف اگرچه ایران دارای نوعی هویت مستقل و درون زای قدرتمند است اما در عین حال این فرهنگ پرمایه باعث نوعی انزوای فرهنگی این کشور در میان همسایگان عرب و ترک و پشتون و ... شده است. مثلاً، افغانستان و تاجیکستان که زبان مشترک با ایران دارند از نظر مذهبی در نقطه مقابل ایران اند و آذربایجان و عراق هم که شیعه هستند دارای هویت های ترکی و عربی هستند. از طرف دیگر ایران نه چندان بزرگ-مثل هند و چین- است که به خاطر گستره جغرافیایی اش تهدیدات قدرت های بزرگ را برطرف کند و نه آن قدر کوچک است که در حالی که توسط کشورهایی با زمینه های فرهنگی متفاوت محاصره شده بتواند بدون تحریک همسایگان به تاثیرگذاری در معادلات منطقه ای بپردازد. از همین جهت هم است که کوچکترین تحرک ایران در منطقه با تعابیر تندی نظیر احیای امپراطوری پارسی(آنچه که اردوغان به ایران نسبت دهد)  مواجه می شود و آمریکا نیز ایران را مقصر تمام شکست ها و عقب نشینی های خود در منطقه قلمداد می کند(حال آنکه آمریکاییان در درجه اول مغلوب سیاست های غلط خود در منطقه شدند تا دخالت های ایران). نکته جالبی که نویسنده به آن اشاره می کند این است که این "مخمصه" ذات شرایط خاص ژئوپلتیکی و فرهنگی ایران است و لزوماً به رژیمی که در تهران بر سرِ کار باشد ارتباطی ندارد؛چنانکه همیشه رفتار دولت های مختلف آمریکا با ایران در زمان شاه هم در مقایسه با کشورهایی نظیر مصر و شیخ نشین های خلیج فارس پرتنش تر بود و ایالات متحده حاضر نشد حتی ایران را (نظیر ترکیه) عضو پیمانی امنیتی کند. بعد از انقلاب هم که تکلیف روشن است و حتی با وجود این که ایران بیشترین کمک ها را به عراق می کند و میلیون ها افغانی در ایران آموزش دیده اند و کار می کنند، اما رسانه ها و مقامات این کشورها مرتباً به ایران حمله می کنند و حتی از امضای تفاهم نامه هایی در جهت کاستن از مخاطرات زیست محیطی مشترکشان با ایران سرباز می زنند.
Shireen Tahmaaseb Hunter 

قسمت های بالا در ترجمه منتشر شده در سایت تابناک آمده، اما آنجایی که نویسنده مقاله به نقد سیاست خارجی جمهوری اسلامی که باعث تشدید این "مخمصه ژئوپولتیک" شده نقل نشده و بدون ذکر محتوای این نقد، به انتقاد از آن می پردازد و آن را ناسازگار با مقدمات مقاله تلقی می کند. خانم هانتر معتقد است که "با چنین شرایط دشواری لازم است که ایران رویکردی ضرورتاً ملی گرا،مستقل، عمل گرا و غیرایدئولوژیک برای سیاست خارجی خود اختیار کند و از درگیرشدن در مناقشاتی که مستقیماً منافع امینیتی اش را به خطر نمی اندازد پرهیز کند. طبعاً ایران نمی تواند نسبت به مسائل خلیج فارس که ربط مستقیمی به امنیت اش دارد بی تفاوت باشد، اما فی المثل مناقشاتی که در حوزه منطقه شام رخ می دهد-مثل مناقشه فلسطین و اسرائیل- الزاماً ارتباطی با ایران ندارند. همچنین لازم است تا ایران سعی کند بهترین روابط را قدرت های بزرگ داشته باشد تا حتی الامکان اجازه ندهد که بازیگران منطقه ای از دشواری های پیش روی ایران در سیاست خارجی اش سوءاستفاده کنند. به همین جهت عدم مذاکره و ارتباط ایران با آمریکا زیان بار است. اگر ایران میخواهد تا نگرانی هایش به گوش برسد باید آن ها را از طریق معیارهای پذیرفته شده بین المللی بازتاب دهد."
از این زاویه شیرین هانتر معتقد است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی "اساساً الویت های سیاست خارجی را جابه جا کرده" و به جای توجه به "بقا و رفاه ایران"، به "اهداف مبهم و دست نیافتنی اسلامی" می اندیشد که نهایتا "مخمصه ژئوپولتیک" ایران را تشدید کرده و باعث شده تا ایران در نقطه ای قرار گیرد که همه بازیگران منطقه از او استفاده می کنند و همزمان آن را آماج انتقادات خود قرار می دهند و در عین حال هیچ کشوری هم حاضر نیست تا در مقابل هجمه ها صدای ایران را بشنود.

منطقه آشوب زده و اولویت های ایران

به نظر من هم نقد سایت تابناک به دیدگاه شیرین هانتر نسبت به سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب، نافذ نیست. وقتی در یک کشور غربی هستی و با مردمانی از کشورهای همسایه ایران مواجه می شوی، همه از دست ایران شاکی هستند! این قدر تبلیغات علیه ایران در کشورهایی نظیر افغانستان و آذربایجان زیاد است که حتی یک افغانی به من می گفت که آن ها در زمان جنگ ایران و عراق مرزهایشان را بر روی ایرانیان جنگ زده باز کردند اما ایرانی ها با مهاجران افغان برخورد مناسبی نداشتند. ادعایی که صدر تا ذیلش غلط و ناشی از افسانه بافی هایی است که توسط رسانه های بی سواد و دروغگوی داخلی افغانستان بازتولید می شود. زمانی که شوروی افغانستان را اشغال کرد، ایران در حالی که مشغول جنگ با عراق بود پذیرای بیش از 2میلیون افغانی جنگ زده شد و برای مثال، شهرهایی مثل مشهد همزمان هم میزبان ایرانیان جنگ زده از غرب کشور و هم افغانی های بی پناه بودند. ادعای مهاجرت ایرانیان به افغانستان هم که اصلاً جای بحث ندارد و فقط باید خنده تلخی بر این همه حماقت و جعل تاریخ زد. رژیم نژادپرست و هزارفامیل آذربایجان هم که رسماً در حال مصادره تمام میراث ملی ما است و از دست دولت ایران گویی هیچ کاری ساخته نیست. به قدری آن حکومت وقیح و دروغ گو است که رسما در مدارسشان تبریز ما را بخشی از آذربایجان می دانند که باید روزی به آن رژیم نژادپرست ملحق شود و اخیرا هم که  نتانیاهو سفر رسمی به باکو می رود و با الهام علیوف-این رئیس جمهور مدرن که پست معاون اولی را لابد برای کادوی ولنتاین به همسرش هدیه می دهد!- نرد عشق می بازد. وضعیت ترکمنستان هم که دولتی به مراتب حقیرتر از آذربایجان است هم بدین شکل می باشد به نحوی که به سختی برای ایرانیان ویزا صادر می کند و مرتب در گزارش های خبری می آید که برای رانندگان ترانزیت مشکل درست کرده است و از همه بدتر برای صادرات گاز به شمال شرق ایران مانع تراشی می کند. جالب آن که در عشق آباد هم سفارت اسرائیل باز شده و از آنجا هم سلاح وارد می کنند. حال آن که عشق آباد با مرز ایران بیش از 50کیلومتر فاصله ندارند و من مطمئنم که همان لشکر 77 خراسان به تنهایی قادر است که ظرف یک روز پایتخت این دیگر دولت-ملت نژادی منطقه را تسخیر کند. بحث من اصلاً رجز خوانی نیست بلکه صرفاً می خواهم بگویم با وجود این درجه از آسیب پذیری این کشورها در مقابل ایران اما باز هم ایران را به بازی می گیرند و در روز روشن توطئه چینی می کنند و در خفا وقاحت را به آنجا می رسانند که مطابق اسناد ویکی لیکس حتی حاضرند خاکشان را در اختیار اسرائیل بگذراند تا به ایران حمله نظامی کند(رجوع شود به گزارش های سفارت آمریکا از باکو در مورد قول وقرارهای تلاآویو و دولت آذربایجان). این ها حقیرترین کشورهای منطقه هستند که مدام ایرانیان را به زحمت می اندازند و هزاران ادعای خلاف قواعد بین الملل در مورد تمامیت ارضی ما دارند، تکلیف دولتهای قوی تر و جهنمی تری نظیر سعودی و ترکیه و پاکستان که روشن است.[برای بحثی مرتبط با تمامیت ارضی ایران و معیارهای دوگانه به اصطلاح جنبش های هویت طلب کرد و ترک، به این یادداشت رجوع کنید]

با همه این اوصاف سیاست خارجی ما مشغول چنگ اندازی به اسرائیل و حمایت از طرفی است که رهبر یک گروهشان رسما با مریم رجوی دیدار می کند و رهبر گروه دیگر مقرّش در قطر است و دستش در جیب شاهزادگان آل سعود و رسما هم ایران را به خاطر حمایتش از دولت قانونی سوریه محکوم می کند ولی چون می داند که ایران دست و دل باز است برادر کوچکتر خود را-جهاد اسلامی- به تهران می فرستد و از کمک ایران بهره مند می شود اما حاضر نمی شود که حتی یک تشکر کوچک از طرف خود بکند. قطعا منظور بنده این نیست که دولت اسرائیل باید دوست ما باشد و صددرصد هم مدافع مردم مظلوم فلسطین هستم اما نکته این است که سیاست خارجی کشور ما اول از همه باید وظایف ذاتی خودش در مقابل منافع ملی ایران را انجام دهد که با توجه به مثال های پیش گفته در مقاله خانم هانتر و هم آنهایی که نگارنده این سطور اضافه کرده، به نظر نمی آید چندان موفق بوده باشد. "راه قدس از کربلا می گذرد" باید دوباره به سیاست خارجی ما برگردد. اول از همه باید تلاش کرد تا از این مخمصه ژئوپولتیک کاست و همسایگان بی شرمی که عموماً توسط دولت های دیکتاتوری نژادپرست اداره می شوند را سرجای خود نشاند(راه کربلا!). این ها هیچ رحمی ندارند و اگر خدای نکرده در این کشور، دولت مرکزی و احاطه امنیتی اش ضعیف شود، از هیچ جنایتی برای تکه تکه کردن ایران بیم ندارند(چنان که ترک ها ارمنی ها را نسل کشی کردند و اقلیم خودمختار کردستان همین حالا در حال پاکسازی قومی است و با وجود جنگ خونین 8ساله نیازی به بازخوانی نحوه مواجهه کشورهای عربی منطقه با ما نیست!). روشن است اگر این اتفاق رخ دهد(دورباد از ما!) باوجود قانون جنگلی که بر دنیا حاکم است و هم به خاطر آمریکا ستیزی ما،این جهان به اصطلاح آزاد به رهبری آمریکا هم اگر از آن ها حمایت نکند مطمئناً برای ایران دل نخواهند سوزاند. امیدوارم اتفاق خاصی رخ ندهد وهم توان داخلی-سیاسی، اقتصادی، امنیتی- افزایش یابد و هم بازنگری در اهداف اعلام شده سیاست خارجی اتفاق افتد.

۱۳۹۵/۱۲/۱۷

"از اسرارالتوحید"

اگرچه زیاد با هدف این وبلاگ هماهنگ نباشد، امّا لازم است یادآوری کنم، کانالی در تلگرام ایجاد کرده ام که در آن گزیده کتاب "اسرارالتوحید" را نشر می دهم. این کتاب مجموعه اشعار و احوالات عارف بزرگ قرون 4ام و 5ام هجری، شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنه ای است. خود کتاب نوشته یکی از نوادگان ابوسعید است و غیر از ارزش تاریخی و محتوایی از جهت جایگاه آن در نثر فارسی جزو نمونه های درخشان محسوب می شود. هر آنچه را که در تلگرام منتشر می کنم، در "کالکشن" مخصوص اسرارالتوحید صفحه گوگل پلاس ام نیز موجود و قابل دسترسی است. امیدوارم سر بزنید، انتقادات و پیشنهاداتتان را به من منتقل کنید و لذت ببرید.



مجسمه "ابوسعید ابوالخیر" در شهر نیشابور

۱۳۹۵/۱۲/۱۵

خورشید قصه های مصدّق، همواره می درخشد

ویدئوی زیر، صحنه ای از قرائت بیانیه ای توسط دکتر محمد مصدّق، در واکنش به اقدامات خصمانه دولت انگلیس در مقابل ملی کردن صنعت نفت ایران است. این ویدئو به تنهایی تمام گمشده های ایرانیان را بیان می کند: استقلال از سلطه دول خارجی و در عین حال پیام دوستی فرستادن به جهان، دموکراسی و البته مردانی که حتی اگر در بستر بیماری باشند، استوار به مبارزه عمیق خود ادامه می دهند. بیهوده نیست که پس از گذشت نزدیک به 60 سال از درگذشت آن مرد بزرگ، هنوز هم  از معدود سیاستمدارانیست که چنگ انداختن به چهره اش هزینه حیثیتی زیادی به تخریب کنندگانش وارد می کند. به قول زنده یاد فریدون مشیری:

بعد از تو، تا همیشه،
شب ها و روزها،
بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما.
اما ،
پشت دریچه ها،
در عمق سینه ها،
خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است.

از بانگ راستین تو، ای مرد، ای دلیر
آفاق شرق تا همه اعصار پر صداست.
   

۱۳۹۵/۱۲/۱۴

از کوهسنگی تا پاسارگاد

 (شهدای مظلومی که هم شهادتشان و هم خاکسپاریشان مظلومانه بود)

آقای "حسام مظاهری" تحلیل بسیار دقیقی از جنبه های گوناگون و انگیزه حاکمیت برای دفن شهدای گمنام جنگ تحمیلی در مکان های عمومی که کاربری اصلی شان با دفن اجساد مغایرت تام و تمام دارد ارائه داده اند که توصیه می کنم حتماً بخوانید(اینجا). همان طور که ایشان با استناد به وفور این گونه تدفین شهدا در زمان روی کار بودن یک دولت اصلاح طلب مدعی سیاسی بودن این حرکت با استفاده ابزاری از شهدای مورد احترام مردم هستند، نگاهی به نحوه برگزاری مراسم تدفین اجساد و جماعت و بلندگوهایی که در صف اول آن هستند نیز مؤید این موضوع است که بیشتر با یک اردوکشی و قدرت نمایی یک دسته سیاسی رو به رو هستیم تا حرکتی در جهت تکریم شهدا و ترویج معارف دفاع مقدس.
البته غیر از انگیزه سیاسیِ بحران سازی برای دولت های اصلاح طلب، ریشه اصلی نزاع تلاش برای کنترل هرچه بیشتر جامعه ای است که به نظر می رسد روز به روز و با استفاده از روزنه های اندک و آفریدن فضاهای جدید تلاش می کند تا هژمونی قرائت حاکم از شیوه مطلوب زندگی اجتماعی و فردی را به چالش بکشد. پس از تلاش برای کنترل حداکثری تمام حوزه های عمومی رسمی نظیر دانشگاه ها و ادارات و ... و همچنین حضور قدرتمندانه حاکمیت از طریق ابزارهای قانونی و شبه قانونی در سایر فضاهای عمومی نظیر خیابان، به نظر می رسد این بار پارک ها، پاساژها، پردیس دانشگاه ها و مکان های توریستی مورداقبال محل احداث "خاکریز فرهنگی" اهالی بصیرت شده است و البته چون در کنار قدرت سخت، به اهمیت قدرت نرم و استفاده از ابزارهای غیرخشن نیز پی برده شده، این بار از اجساد مطهر شهدای گمنام برای مقابله با انواع تهدیدهای احتمالی نظیر ایرانی گرایی و تفریحات سبک و.... استفاده می شود.
در تجربه مواجهه شخصی ام با این مسأله باید از مزار شهدای گمنام پارک کوهسنگی مشهد یاد کنم که در اوایل دهه هشتاد و با تصمیم شورای شهر دوم مشهد(با اکثریت اصولگرا) در بالای تپه معروف پارک، تعدادی از شهدای گمنام دفن شدند. کسانی که به پارک کوهسنگی رفته اند می دانند که این پارک هم مثل بقیه پارک ها(!) و خصوصا به دلیل کم بودن فضاهای سبز در شهر، یکی از دو مرکز اصلی مشهد برای شادی و تفریح خانواده ها و جوانان است و خصوصا بالای خود تپه کوهسنگی به خاطر فضای دنج آن، مورد رجوع و محبوبیت مردم است. به نظر می آمد که همین مساله دلیل کافی برای دفن آن شهدای مظلوم باشد(!) و به همین دلیل در شورای شهر اول مشهد(که اکثریتی اصلاح طلب داشت اما در عین حال اقلیتی قدرتمند از جناح محافظه کار هم حضور داشتند) پیشنهاد دفن شهدای گمنام مطرح شد. به خاطر دارم که اکثریت اصلاح طلب شورا با دفن شهدا در بالای کوهسنگی مخالفت کرده بودند و در عوض پیشنهاد کرده بودند که به جای آن نقطه که اساساً محل تجمع جوانان و تفریح است و تناسبی با حریم شهدا هم ندارد، در "باغ آرامگاه" خود پارک کوهسنگی این کار انجام شود که در واقع جایی است که برای دفن مشاهیر پیش بینی شده و کاربری اصلی اش هم همین است. در آن جلسه شورای شهر، جنجال بالا گرفته تا جایی که به خاطر جروبحث های فراوان، یکی از اعضای اصولگرا از شدت عصبانیت دچار عارضه قلبی شده و به بیمارستان منتقل می شود و جلسه بدون نتیجه پایان می گیرد. این قضیه سرانجامی پیدا نکرد تا با تغییر ترکیب شوراها نهایتا محل دفن شهدا در بالای کوهسنگی تعیین شد و عاقبت پیکر آن سربازان بی نام و نشان در آنجا آرام گرفتند. برای خود بنده مشخص نشد که در آن فاصله 1-2 ساله از مطرح شدن این بحث تا دفن شهدا جنازه های آن ها کجا بوده و چگونه می شود از زمان تصمیم برای مشخص کردن محل دفن آن ها تا انجام مراسم خاکسپاری این پروسه یکی دوسال طول بکشد. اما به هر حال کوهسنگی امروز هم محل تجمع مردم است و همیشه هم اسباب نوحه و مداحی در بالای کوه و در محل مزار شهدا برقرار است و همزمان و چند قدم آن طرف تر مردم هم مشغول بیرون گردی و مشاهده شهر از فراز کوه هستند. برخی ها که به بالای کوه می رسند فاتحه ای نثار شهدا می کنند و بعضی ها هم اغلب با تعجب به معدودی افراد که مشغول اشک ریختن بر سر قبور هستند نگاه می کنند و سریع خود را از آن صحنه دور می کنند. برای خود بنده مشخص نشد که این کار چه تاثیر مثبتی در جهت ترویج فرهنگ و معارف دفاع مقدس داشت جز این که فکر می کنم کل قضیه شهادت و خصوصا جان فشانی ستاره های بی نام و نشان به خاطر یک بدسلیقگی لوث شد. چه معنی دارد که در مرکز "بهشت رضا" مراسم عروسی برگزار شود؟ دقیقا به همین دلیل دفن فرزندان مردم در میان پارک ها و مکان های توریستی بی قواره و نشان از استفاده از ابزاری از دفاع مقدس است.

محل دفن شهدای گمنام در کوهسنگی مشهد

۱۳۹۵/۱۱/۳۰

سرآغاز

زمانی که سرخط خبرها را میخوانید و نگاه گذرایی به آنچه که در اطرافتان میگذرد می اندازید، متوجه می شوید که سرتاسر پدیده های اطرافتان متاثر از درآمیختگی عوامل فردی و اجتماعی-توامان- است. بسیار دشوار خواهد بود تا با وجود پیچیدگی دنیای امروز، تمام مسائل انسان را مربوط به ساحت فردی او تصور کرد و از نقش نهادها و فرهنگ ها و رسومات و ... و خلاصه هرآنچه که به اجتماعات انسانی مربوط است غافل شد. در این میان نقش عوامل اقتصادی-یعنی آن هایی که در یک تعریف فوق اجمالی به اسباب مادی زندگی انسان مربوط می شوند- در زمره تعیین کننده ترین فاکتورها هستند. در یک تعریف کلی تر از علم اقتصاد هم، برخی این رشته را "مطالعه نظم اجتماعی" می دانند که نشان دهنده اهمیت محوری مباحث اقتصادی در مطالعه جامعه است به طوری که مطالعه جامعه هم ارز و مساوی مطالعه اقتصاد قلمداد می شود. البته که این بحث طول و عرض بسیار دارد و رجاء واثق دارم تا در همین فضای مجازی بتوانم به قدر وسعم در ابعاد مختلف کنش و واکنش عوامل فردی و اجتماعی با یکدیگر کنکاش و به تعبیر صحیح تری که متناسب حد و اندازه خرد من است، فضولی کنم. 

از همین جهت هم است که بنده ی دانشجوی ساده و لاابالی(!) رشته اقتصاد در مقطع کارشناسی ارشد، تصمیم گرفته ام تا دریافت های شخصی ام را با دانش محدودم درآمیزم و آن ها را در پیشگاه "اهل اینترنت" بگذارم واز این طریق هم  اندیشه های خام و ابتدایی ام را سروسامانی دهم و هم باب دیالوگ و گفتگویی را با خوانندگان باز کنم و فی الجمله اسباب مراوده اندیشه گی فراهم شود. و البته چه افتخاری بزرگتر از این که از نقدها و نظرها-چه سازنده و چه مخرب- شما بهره مند شوم و البته امید که فضای دورهمی اقتصادی-اجتماعی ما که امیدوارم حوزه های دیگر علوم را هم جذب خود کند، به توهین و سایر رذایل اخلاقی آلوده نشود. دور باد از ما!

به هر روی گفتنی ها بسیار، قلمرو دانش بس فراخ، توان بنده زهی محدود و البته زمان گریزپا و اندک است و حاصل این تارنما . زیر سایه بلند و تاریک همه این ها خواهد بود. لیک اما هرکسی به اندازه بهره خویش برمی دارد و من نیز هم؛ و شمایی را که از افق بلند علم خود به این صفحه حقیر می نگرید و چه بسا که در اندیشه اید از میان مایگی نویسنده و "تراوشات ذهنی" او، ارجاع به سخن فیصله بخش شیخ اجل می دهم:

مرا مگوی که #سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم، به قدر وصل بکوشم