زمانی که سرخط خبرها را میخوانید و نگاه گذرایی به آنچه که در اطرافتان میگذرد می اندازید، متوجه می شوید که سرتاسر پدیده های اطرافتان متاثر از درآمیختگی عوامل فردی و اجتماعی-توامان- است. بسیار دشوار خواهد بود تا با وجود پیچیدگی دنیای امروز، تمام مسائل انسان را مربوط به ساحت فردی او تصور کرد و از نقش نهادها و فرهنگ ها و رسومات و ... و خلاصه هرآنچه که به اجتماعات انسانی مربوط است غافل شد. در این میان نقش عوامل اقتصادی-یعنی آن هایی که در یک تعریف فوق اجمالی به اسباب مادی زندگی انسان مربوط می شوند- در زمره تعیین کننده ترین فاکتورها هستند. در یک تعریف کلی تر از علم اقتصاد هم، برخی این رشته را "مطالعه نظم اجتماعی" می دانند که نشان دهنده اهمیت محوری مباحث اقتصادی در مطالعه جامعه است به طوری که مطالعه جامعه هم ارز و مساوی مطالعه اقتصاد قلمداد می شود. البته که این بحث طول و عرض بسیار دارد و رجاء واثق دارم تا در همین فضای مجازی بتوانم به قدر وسعم در ابعاد مختلف کنش و واکنش عوامل فردی و اجتماعی با یکدیگر کنکاش و به تعبیر صحیح تری که متناسب حد و اندازه خرد من است، فضولی کنم.
از همین جهت هم است که بنده ی دانشجوی ساده و لاابالی(!) رشته اقتصاد در مقطع کارشناسی ارشد، تصمیم گرفته ام تا دریافت های شخصی ام را با دانش محدودم درآمیزم و آن ها را در پیشگاه "اهل اینترنت" بگذارم واز این طریق هم اندیشه های خام و ابتدایی ام را سروسامانی دهم و هم باب دیالوگ و گفتگویی را با خوانندگان باز کنم و فی الجمله اسباب مراوده اندیشه گی فراهم شود. و البته چه افتخاری بزرگتر از این که از نقدها و نظرها-چه سازنده و چه مخرب- شما بهره مند شوم و البته امید که فضای دورهمی اقتصادی-اجتماعی ما که امیدوارم حوزه های دیگر علوم را هم جذب خود کند، به توهین و سایر رذایل اخلاقی آلوده نشود. دور باد از ما!
به هر روی گفتنی ها بسیار، قلمرو دانش بس فراخ، توان بنده زهی محدود و البته زمان گریزپا و اندک است و حاصل این تارنما . زیر سایه بلند و تاریک همه این ها خواهد بود. لیک اما هرکسی به اندازه بهره خویش برمی دارد و من نیز هم؛ و شمایی را که از افق بلند علم خود به این صفحه حقیر می نگرید و چه بسا که در اندیشه اید از میان مایگی نویسنده و "تراوشات ذهنی" او، ارجاع به سخن فیصله بخش شیخ اجل می دهم:
مرا مگوی که #سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم، به قدر وصل بکوشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر