تحقيق وحدت همه آسیای غربی در زیر لوای تاج و تخت هخامنشی، تقسیم این عرصه وسیع به ایالات مجهز به يك طرز اداره که از طرف مرکز نظارت میشد، ایجاد وسایط ارتباطی بین بخشهای مختلف شاهنشاهی به وسیله طرق بری و بحری، دستگاه کاملاً متعادل تحصیل مالیات، کثرت طلا در گنجینههای حکومتی، همه عوامل نیرومندی بود که قوه محرکهای - که سابقاً وجود نداشته ـ به حیات اقتصادی ایران داد. دخول وزنهها و مقیاسها در همه اقطار شاهنشاهی، و مخصوصاً سکه موجب تشویق تجارت خارجی -که بر اثر مزایای اقتصادی ملی توسعه بسیار یافته بود- گردید.
سكه كوچك سيمین قبلاً در قرن هفتم پدید آمده بود. اما دستگاه حقیقی مسکوکات، مرکب از دو فلز طلا و نقره، توسط کرزوس در لودیا (لیدی ) رواج یافته بود، و آن به سرعت در آسیای صغیر رایج گردید، و توسط داریوش در شاهنشاهی وی پذیرفته شد.
الواح تخت جمشید - که بخشی از آنها اسناد تأدیه حقوق کارگرانی است که در ساختمان قصر کار میکردند- تصویری بسیار روشن از این عصر انتقال که بر اثر ادخال سکه در ایران پیش آمدهبود، ارائه میدهد. سابقاً مزد به صورت اجناس از قبیل گوشت، جو، گندم، شراب و غیره پرداخته میشد. در زمان خشیارشا، هنوز دوسوم مزد را جنس و يك سوم را پول میدادند. بعدها، در زمان همین پادشاه، مزد جنسی فقط به يك سوم تقلیل یافت. بنابراین تقریباً نیم قرن لازم بود بگذرد تا سکه جانشین محصول گردد و طرز جدید غلبه کند، هر چند از اوایل بعض معاملات تماماً با پول صورت میگرفتهاست.
در همه ممالک به کارهای عامالمنفعه -که استعداد تولیدی را افزون میکرد- اقدام نمودند. حفر قنوات زیرزمینی که در نجد ایران و بعض نواحی کم آب دارای اهمیت اساسی است کاری است که در زمان شاهان هخامنشی تحقق یافت.
همچنین باید یاد آوری کنیم که با توسعه تجارت جهانی، سطح زندگی به طور محسوسی در ایران عهد هخامنشی بالا ميرفت، ومخصوصاً در بابل، به قول اقتصاديون، سطح زندگی بالاتر از یونان بود. از زمان ایجاد شاهنشاهی، جهان در عصر اقتصادی مساعدی قوم گذاشته بود. روابط تجارتی بین نواحیی که سابقاً وجود نداشته -مثلاً بين بابل و یونان- ایجاد شد و توسعه یافت. بر اثر احتیاج به محصول، نرخ منافع (بهره)، مانند بهای جنس افزوده شد، به استثنای اجناسی که حمل آنها مشکل بود مانند گاو. به عکس بهای زمین در ایران و یونان پایین آمد.
اروپای جنوبی داخل روابط اقتصادی بیش از پیش محکم با آسیای غربی گردید. سابقاً، تجارت مستقیم از حدودی که در هزاره دوم ق.م. صورت میگرفته به ندرت تجاوز مینمود. در زمان هخامنشیان، بیشتر بر اثر ادخال مسکوکات، هم تجارت بری و هم تجارت بحری به نواحی بسیار بعید کشیده شد.
حجم تجارت در قرنهای ششم و پنجم ق.م. از همه آن چه مشرق قدیم از حيث مواد تحقق داده بود تجاوز کرد. اما امتیاز آن از این جهت است که به عوض اشیاء تجملیِ اعصار قبلی، معاملات مخصوصاً مربوط به محصولاتی است که مورد استعمال یومیه - لوازم خانه و البسه ارزان- است. بدین وجه، صنعتی که تازه پا به عرصه ظهور نهاده بود، بیش از پیش در دسترس همۀ طبقات افراد شاهنشاهی قرار گرفت. بعکس تقاضای فلزات خام تقریباً هیچ افزوده نگردید، و به نظر میرسد که این صنایع محلی بسيار توسعه یافتهبودهاست.
همواره بر اثر ورود مسکوکات، تجارت داخلی شاید سریعتر از تجارت خارجی توسعه مییافت، هر چند که وی به مانعی مهم از جانب اقتصاد شدید املاک بزرگ ایالات و حتی ممالکی که جزو شاهنشاهی بودند بر میخورد. همچنین سکه فعالیت بانکها را توسعه داد. در بینالنهرین فعالیت مزبور بیشتر در هزاره دوم ق. م. مجری بود اما مهاجمات بزرگ آغاز عهد آهن، عدم امنیت جاده ها و اغتشاشات، کارها را بطیء کرد. شاهنشاهی پارسی برای بانکها امکاناتی به وجود آورد که هرگز در سابق وجود نداشت. اعمال بانکی تا آن زمان فقط توسط امرا یا روحانیان انجام میگرفت و ندرتاً افراد عادی میتوانستند بدان کار بپردازند. در زمان هخامنشیان ، بانکهای حقیقی خصوصی تأسیس شد که اسناد و مدارک آنها -مانند مدارك بانك اخلاف اژیبی[Egibi] از مردم بابل- به دست آمده است. بعضی دانشمندان نام مذکور را با یعقوب -یکی از افراد بنیاسرائیل که در زمرۀ جامعۀ یهودیانی بود که نفی بلد شده بودند- یکی میدانند. تأسیس این بانک به قرن هفتم ق. م. میرسد. اين بانك امور رهنی، اعتبار متحرك و امانات را انجام میداد.
سرمایه آن در مورد منازل، مزارع، غلامان، چهارپایان، کشتیهای مختص حمل مالالتجاره به کار میرفت. این بانک از عملیات مربوط به حساب جاری و استعمال چك اطلاع داشت. بانك ديگر متعلق به موراشی[Murashshi] از مردم نیپور[Nippur] و جدیدتر از بانک نخستین بود. اين بانك وجه مالالتجاره را اخذ میکرد، قنوات را حفر مینمود و آب را به کشاورزان میفروخت، و انحصارات از قبیل انحصار فقاع (آب جو) یا صیادی را -که با اخذ منافع واگذار میکرد- تأمین مینمود. مؤسسات مشابهی به تقلید بانکهای شرقی در یونان -مخصوصاً در معابد دلس، المفيا، دلفی- ایجاد شد.
عهد هخامنشی نخستین قدمها را در تنظیم اقتصاد ملی برداشت. دولت مالیاتی وضع کرد که از املاك، مزارع، باغها، احشام و معادن گرفته میشد. نوعی مالیات متعلق به زمین وجود داشت که کاملا شبیه به مالیات بر مصنوعات صنعتی بود. عوارضی بر رصیفهای بنادر[؟] -کاملاً مانند مالیات و عوارض تجارت در کشور و عشریه بازارها- وضع کردهبودند. مالیاتی که توسط عمال جمع آوری میشد، در صندوقهای ایالات گرد میآمد و سپس به خزانه ارسال میگردید. این وجوه صرف مخارج دربار، ادارات و قشون میشد، اما احتیاجات اقتصادی -به استثنای آن چه که مربوط به ساختن جادهها و قنواتی که مربوط به مقاصد نظامی و اداری بود- کمتر مورد توجه رهبران قرار میگرفت. در مرکز شاهنشاهی دولتها و معابد به منزله مراکز اقتصادی به کار خود ادامه میدادند، اما چون انحصار از دست آنها خارج شده بود[به خاطر توسعه تجارت و کسبوکارها(؟)]، قدرتشان محدود بود. مع هذا دولت به طبقه کارگر علاقمند بود و تا آن جا که اصول آن عهد اجازه میداد کار و مزد افراد طبقۀ مذكور را تنظیم کرد. محققاً نباید توقع داشت که قوانینی در مورد کارگران اجرا شده باشد، اما نشانههایی از اقدامات مربوط به امور اجتماعی در الواح گنجینه تخت جمشید منعکس است. در آنجا مزد هر طبقه از کارگران دقیقاً تعیین شده، و مزد يك كودك، يك زن، يك مزدور يا پيشهورِ متخصص مشخص شدهاست. از این حد هم پیشتر رفتهاند: به منظور احتراز از تقلّب، معادل پولی همه محصولاتی را که به منزلۀ مزد جنسی تأدیه میشده ذکر کردهاند، و ما بدین وجه ميدانيم كه يك خمره شراب يك «شكل»[Shekel] (تقريباً يك دلار)، و يك گوسفند سه شکل ارزش داشتهاست. حتی مزد روحانیانی که در خدمت دین بودند تثبیت شده: بدين وجه، مزد یك مغِ مأمور تهيه هوم[نوعی نوشابه سکرآور و مقدرس برای ایرانیان] و مشروبات، بالغ بر دوازده خمره شراب در سال بود.
در آن عهد میبایست مراکزی برای جمعآوری عمله وجود داشته باشد، زیرا در الواح تخت جمشید ذکر شده که کارگران از همه اقطار شاهنشاهی میآمدند. این الواح در تکمیل مطالب «فرما»ن شوش میرسانند که تشکیلاتی شاهنشاهی برای تنظیم امور وجود داشته است. به علت کثرت کارهای مذکور، این تشکیلات میبایست در تمام ممالک شاهنشاهی شعبه داشته باشد. ساختمان شهرها، کارهای مربوط به دربار، و مخصوصاً اداره تجارت شاهنشاهی و جهانی موجب رفت و آمد بسیار افراد خارجی در قسمتهای مختلف ایران میشد. ایرانیان از این تحولات خارج نماندند، و الواح بابلی، که هرگز نامهای ایرانیان را پیش از سال ۵۲۱ ق.م. در بابل ذکر نمیکنند، از این تاریخ به بعد اسامی ایشان را که روز بروز در تزاید بود یاد میکنند، تا آن جا که میتوان این جنبش را به يك مهاجمه حقيقى ملت مخدوم تعبير کرد. شاهنشاهی با ادارۀ خود، قشون خود، ایرانیان را مجبور کرد که از انزوا در داخل نجد ایران، بدرآیند و در همۀ آسیای غربی پخش شوند.